حکایت۱:طبق حرام
ایامی که امام باقر(ع)درحبس منصور دوانقی بود،غذا کم میل می کردند،روزی یکی اززنان صالحه که دوستدار اهل بیت بود،تزپول حلال دوعددنان پخت ونزدامام فرستادتا میل کند.
زندانبان به امام عرض کرد؛فلان زن صالحه که دوستدارشماست،این دوعددنان رابه رسم هدیه فرستاده وسوگند خورده که حلال است؛اما امام باقر(ع)ان نان رامیل نفرمودندوان رانزدان زن فرستادوفرمودند:به ان زن بگویید ما میدانیم طعام توحلال است؛اما چون تن رابرطبق حرام گذاشتی ونزدمافرستادی،خوردنش برماروانیست..
حکایت۲:غذای حرام
هنگامی که حضرت محمد(ص)هفت ساله بود،یهودیان که نشانه هایی ازپیامبری رادر اودیدند
درصددبعضی امتحانات برامدندوباخود گفتند:مادر کتابهایمان خواندیم که پیامبر اسلام ازغذای حرام وشبهه،دوری میکند،خوب است اورا امتحان کنیم.
بنابراین مرغی را دزدیدندوبرای حضرت ابوطالب فرستادندتاهمه به عنوان هدیه بخورند؛اما همه خوردندغیرازپیامبر(ص)علت این کار راپرسیدند،حضرت در پاسخ فرمودند:این مرغ حرام است وخداوندمن را ازحرام نگه می دارد.وقتی یهودیان اطلاع یافتند گفتند:این کودک دارای دارای مقام ومنزلت بزرگی خواهد بود.
فرم در حال بارگذاری ...